بخش ع
عاشقان را همه گر آب برد --- خوبرویان همه را خواب برد .
عاشق بی پول باید شبدر بچینه !
عاشقم پول ندارم کوزه بده آب بیارم !
عاشقی پیداست از زاری دل --- نیست بیماری چو بیماری دل .
عاشقی شیوه رندان بلا کش باشد !
عاشقی کار سری نیست که بر بالین است !
عاقبت جوینده بابنده بود !
عاقبت گرگ زاده گرگ شود --- گر چه باآدمی بزرگ شود .
عاقل بکنار آب تا پل میجست --- دیوانه پا برهنه از آب گذشت !
عاقل گوشت میخوره، بی عقل بادمجان !
عالم بی عمل، زنبور بی عسله !
عالم شدن چه آسون آدم شدن چه مشکل !
عالم ناپرهیزکار، کوریست مشعله دار !
عبادت بجز خدمت خلق نیست --- به تسبیح و سجاده و دلق نیست !
عجب کشگی سابیدیم که همش دوغ پتی بود !
عجله، کار شیطونه !
عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد !
عذر بدر از گناه !
عروس بی جهاز، روزه بی نماز، دعای بی نیاز، قرمه بی پیاز !
عروس تعریفی عاقبت شلخته در آمد !
عروس که بما رسید شب کوتاه شد !
عروس مردنی را گردن مادر شوهر نگذارید !
عروس میاد وسمه بکشه نه وصله بکنه !
عروس نمیتونست برقصه میگفت : زمین کجه !
عروس را که مادرش تعریف کنه برای آقا دائیش خوبه !
عروس که مادر شوهر نداره اهل محل مادر شوهرشند !
عزیز کرده خدا را نمیشه ذلیل کرد !
عزیز پدر و مادر !
عسس بیا منو بگیر !
عسل در باغ هست و غوره هم هست !
عسل نیستی که انگشتت بزنند !
عشق پیری گر بجنبد سر به رسوائی زند !
عقد پسر عمو و دختر عمو را در آسمان بسته اند !
عقلش پاره سنگ بر میداره !
عقل که نیست جون در عذابه !
عقل مردم به چشمشونه !
عقل و گهش قاطی شده !
علاج واقعه پیش از وقوع باید کرد . (( ... دریغ سود ندارد چو رفت کار از دست ))
علاج بکن کز دلم خون نیاید . (( سرشک از رخم پاک کردن چه حاصل ... ))
علف بدهان بزی باید شیرین بیاد !
عیدت را اینجا کردی نوروزت را برو جای دیگه !